صفحه در حال بارگذاری است!
لطفا کمی صبر کنید...

Please wait ...
Loading by : garabaxt.parsiblog.com

قارا باخت - گجه لر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

گجه لر

دکتر علی شریعتی (دوشنبه 87/6/25 ساعت 12:10 عصر)

پس از بازگشت از اروپا

پس از پنج سال تحصیل و آموختن و فعالیت سیاسی، در اروپا، بازگشت به فضای راکد و بسته جامعه ایران و آن هم تدریس در دبیرستان بسیار رنج آور بود، سال بعد (وی) پس از قبولی در امتحان به عنوان کارشناس کتب درسی به تهران منتقل می شود و با آقایان برقعی و باهنر و دکتر بهشتی که از مسئولین بررسی کتب دینی بودند، همکاری می کند. ترجمه کتاب «سلمان پاک» اثر پروفسور لوئی ماسینیون حاصل تلاش او در این دوره است. از سال 1345 او به استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدرس او را می توان به چند بخش تقسیم کرد: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدنهای غیر اسلامی. از همان آغاز روش تدریس، برخوردش با مقررات متداول در دانشکده و رفتارش با دانشجویان، او را از دیگر استادان متمایز می کرد. چاپ کتاب اسلام شناسی و موفقیت درسهای دکتر علی شریعتی در دانشکده مشهد و ایراد سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد در تهران موجب شد که دانشکده های دیگر ایران از او تقاضای سخنرانی کنند این سخنرانیها از نیمه دوم سال 1347 آغاز شد. مجموعه این فعالیتها مسئولین دانشگاه را بر آن داشت که  ارتباط او با دانشجویان را قطع کنند و به کلاسهای وی که در واقع به جلسات سیاسی ـ فرهنگی بیشتر شباهت داشت، خاتمه دهند. در پی این کشمکشها و دستور شفاهی ساواک به دانشگاه مشهد کلاسهای درس او، از مهرماه 1350، رسماً تعطیل شد. از اواخر آبان ماه 51 بخاطر سخنرانی های ضد رژیم، زندگی مخفی وی آغاز شد و پس از چند ماه زندگی مخفی درمهرماه سال 1352 خود را به ساواک معرفی کرد که تا 18 ماه او را در سلول انفرادی زندانی کردند؛ که نهایتاً در اواخر اسفند ماه سال 53 او از زندان آزاد می شود و بدین ترتیب مهمترین فصل زندگی اجتماعی و سیاسی وی خاتمه می یابد. در این دوران که مجبور به خانه نشینی بود؛ فرصت یافت تا به فرزندانش توجه بیشتری کند. در سال 55، با فرستادن پسرش (احسان) به خارج از کشور فرصت یافت تا مقدمات برنامه هجرت خود را فراهم کند. دکتر شریعتی نهایتا در روز 26 اردیبهشت سال 1356 از ایران، به مقصد بلژیک هجرت کرد و پس از اقامتی سه روزه در بروکسل عازم انگلستان شد و در منزل یکی از بستگان نزدیک همسر خود اقامت گزید و پس از گذشت یک ماه در 29 خرداد همان سال به نحو مشکوک درگذشت و با مشورت استاد محمد تقی شریعتی و کمک دوستان و یاران او از جمله شهید دکتر چمران و امام موسی صدر در جوار حرم مطهر حضرت زینب (س) در سوریه به خاک سپرده شد.


 

 

  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • سخنی از دکتر علی شریعتی (دوشنبه 87/6/25 ساعت 11:40 صبح)

    کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم - که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. !... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

    دکتر علی شریعتی

    دکتر علی شریعتی


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • پروردگارا ببخش مرا (شنبه 87/6/23 ساعت 5:50 عصر)

    پروردگارا! ببخش مرا که....
    پروردگارا! ببخش مارا که برای رسوا کردن دیگران تلاش کردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که نمازم، وقت یافتن گمشده های من است.
    پروردگارا! ببخش مرا که نادانی دیگران را به رخشان کشیدم.
    پروردگارا! ببخش مرا که برای همه گردن کشیدم، به غیر از خودم.
    پروردگارا! ببخش مرا که دیگران رو وادار به معذرت خواهی کردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که همه اش دعا کردم خدایا! مرا از شر خلق دور بدار و یک بار نگفتم خلقت را از شر من دور دار.
    پروردگارا! ببخش مرا که فکر و دلم از تو عزلت گزید و از گناه نه.
    پروردگارا! ببخش مرا که هر چه با من مدارا کردی، من بر تو خیره سری کردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که بر بی منزلی و بی کاری و... گریستم، بر غم فراق از تو گریه نکردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که آن قدر که به فکر زیبایی ظاهر و مدلباس و... بودم، به فکر زیبایی و طهارت باطنم نبودم.
    پروردگارا! ببخش مرا که با رفتار زشتم، دیگران را به دین بدبین کردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که در مجادله با این و آن فهمیدم که حق با من نیست؛ ولی به رو نیاوردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که برای نظرات دیگران، آن گونه که حق شان بود، ارزش قائل نشدم.
    پروردگارا! ببخش مرا که با پرسش های مشکل از استادانم، خود را در چشم دیگران بزرگ جلوه دادم و استادانم را تحقیر کردم.
    پروردگارا! ببخش مرا که موقع تعریف و تمجید دیگران، باورم شد که راستی راستی کسی هستم!


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • خداوند از تو نخواهد پرسید!!!؟؟؟ (شنبه 87/6/23 ساعت 5:50 عصر)

    خداوند از تو نخواهد پرسید که چه اتومبیلی سوار می شدی،

    بلکه از تو خواهد پرسید که چند نفر را که وسیله نقلیه نداشتند به مقصد رساندی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید زیر بنای خانه ات چند متر بود،

    بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید که چه لباس هایی در کمد داشتی،

    بلکه از تو خواهد پرسید به چند نفر لباس پوشاندی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید بالا ترین میزان حقوق تو چقدر بود،

    بلکه خواهد از تو خواهد پرسید آیا سزاوار گرفتن آن بودی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید عنوان و مقام شغلی تو چه بود،

    بلکه از تو خواهد پرسید آیا آن را به بهترین نحو انجام دادی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید چه تعداد دوست داشتی،

    بلکه از تو خواهد پرسید برای چند نفر دوست و رفیق بودی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید در چه منطقه ای زندگی می کردی،

    بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه با همسایه گانت رفتار کردی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید پوست تو به چه رنگ بود،

    بلکه از تو خواهد پرسید که چگونه انسانی بودی؟

     خداوند از تو نخواهد پرسید چرا این قدر طول کشید تا به جست و جوی رستگاری بپردازی،

    بلکه با مهربانی تو را به جای دروازه های جهنم، به عمارت بهشتی خود خواهد برد.


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • ماه من، غصه مخور (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    ماه من،غصه نخور زنـدگـی جــذر و مــد داره               دنیامون یه عالمه آدم خوب و بد داره
    ماه من،غصه نخور همــه کــه دشمــن نمیــشن               همه که ، پُر غم  مثل تو و من نمیشن
    ماه من،غصه نخور مثـــل مــاهــام فــراوونـــه               خیلی کم پیدا میشه کسی رو حرفش بمونه
    ماه من،غصه نخور گــریــه پــنـــاه آدمــاســـت               تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماست
    ماه من،غصه نخور زنــدگــی بـــی غــم نمیـشه               اونیکه غصه نداشته باشه آدم نمیشه
    ماه من،غصه نخور خیلــی هـا تنهـان مثــل تــو              خیلی ها با زخمهای زندگی آشنان مثل تو
    ماه من،غصه نخور زندگی خوب داره و زشت              خدارو چه دیدی شاید فردامون باشه بهشت
    ماه من،غصه نخور دنیــا رو بســپــار بــه خـدا              هردومون دعا کنیم تو هم جدا، منم جدا

     

    قارا باخت


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • ای پرنده مهاجر (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    ای پرنده مهاجر ، ای پر از شهوت رفتن  

    فاصله قد یه دنیاست ، بین دنیای تو با من  

    تو رفیق شاپرکها ، من تو فکر گلمون  

    تو پی عطر گل سرخ ، من حریص بوی نونم  

    دنیای تو بینهایت همه جاش مهمونی نور  

    دنیای من یه کف دست روی سقف سرد یک گور  

    من دارم تو آدمکها میمیرم ، تو برام از پریها قصه میگی  

    من توی حیله وحشت میپوسم ، برام از خنده چرا قصه میگی  

    کوچه پس کوچه خاکی ، در و دیوار شکسته  

    آدمهای روستایی ، با پاهای پینه بسته  

    پیش تو یه عکس تازه است واسه آلبوم قدیمی  

    یا شنیدن یه قصه است از یه عاشق قدیمی  

    برای من زندگی اینه ، پر وسوسه پر غم  

    یا مثل نفس کشیدن ، پر لذت دمادم  

    ای پرنده مهاجر ، ای همه شوق پریدن    

    خستگی کوله بار ، روی رخوت تن من 

    مثل یک پلنگ زخمی پر وحشته نگاهم  

    میمیرم اما هنوزم دنبال یه جون پناهم  

    نباید مثل یه سایه ، زیر پاها زنده باشیم  

    مثل چتر خورشید باید روی برج دنیا واشیم 

     

    ****************************************

    این پرنده مهاجر 

    همیشه عاشق پرواز  

    حالا با بالی شکسته 

    میخونه چه غمگین آواز   

    توی یک هجرت جمعی 

    دست بیرحمه صیاد 

    اونو از جفتش جدا کرد 

    با تنهایی آشنا کرد 

    نجوای دو جفت عاشق 

    روی شاخه های تنها

    شعری عاشقانه بود 

    صدای قشنگ بالش 

    تو فضای بی کرانه 

    بهترین ترانه بود 

    حالا تنها حالا خسته 

    با دلی از غم شکسته 

    بی صدا تر از همیشه 

    با خودش تنها نشسته 

    با صدای غم گرفتش 

    شعر تنهایی میخونه 

    سوز غمگین صداشو

    اونی که تنهاست میدونه


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • گفتم : گفت!! (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    گفتم دوستت دارم . . . .       گفت : " دروغ می گویی ! "

    گفتم عاشقت هستم . . .        گفت : " دروغ می گویی ! "

    گفتم بی تو می میرم . . . .    گفت : " دروغ میگویی ! "

    هدیه گران قیمتی را تقدیمش کردم.

    چشمانش برقی زد و گفت: " شوخی کردم . . . من هم دوستت دارم!"

    گفتم: " . . . . . دروغ می گویی . . . . . "


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • تو رفتی و ... (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    وقتی که رفتی حس کردم که تنها می مانم

     

    وقتی که رفتی فهمیدم که دلم از دستم رفت

     

    وقتی که رفتی فهمیدم که سرم شانه نوازش گرش را از دست خواهد داد

     

    وقتی که رفتی فهمیدم من هم رفتم

     

    وقتی که برای آخرین بار از خم کوچه عبور کردی روحم من هم پر کشید

     

    ولی به خودم امید دادم

     

     به خودم وعده دادم که بر می گردی

     

    ولی دلم چیزی را کم داشت که کاملا اونو حس کردم

     

    خودم حس کردم که قصر آرزوهایم خراب شد

     

    خودم حس کردم که دیگر کسی نمی تواند مثل او دوست داشته باشد

     

    اری

     

    واقعا دوست داشتنت بی ریا بود

     

    بی ریا دوست داشت

     

    بی ریا عاشق شد

     

    بی ریا مهر ورزید و بی ریا هم رفت

     

    درست مثل قاصدک

     

    اری قاصدکم رفت و من هم هم تنها شدم

     

    قاصدکم رفت و قصر آرزوهایم خراب شد

     

    قاصدکم رفت و دلم به انتظار برگشت او ماند تا مرد

     

    به راستی بعد تو چه باید می کردم

     

    من هم مردم دلم هم به همراه تو مرد

     

    نمی خواست کسی را دیگر مثل تو دوست بدارد

     

    وقتیکه رفتی نمیدانم چرا دلم هم رفت

     

    وقتی که رفتی نمی دانم چرا دستانم دیگر توان نوشتن کلمات شاد را نداشت

     

    وقتی که رفتی بارها با چشمانم جنگیدم

     

    که چرا باز هم توان دیدن را دارند

     

    بارها با خودم جنگیدم که چرا من مانده ام

     

    بارها با دستانم جنگیدم که چرا هنوز توان نوشتن را دارند

     

    از وقتی که رفتی بارها دفتر شعرم با قطرات اشکم مزین می شد

     

    از وقتی که رفتی دیگر توانم نوشتن را هم نداشتم

     

    مگر اینکه دلم واقعا هوای تو را می کرد

     

    تنها آن زمان بود که می نوشتم آن هم فقط برای تو

     

    از وقتی که رفتی دیگر چشمانم نتونست غیر از تو رویاهاش تو رو ببینه

     

    از وقتی که رفتی دلم معبد و معبودش را از دست داد

     

    مدام بهانه تو رو می گرفت

     

    به او می گفتم که رفته، برای همیشه از پیشم رفته

     

    ولی ساده دل قبول نمی کرد

     

    هجران تو را باور نداشت

     

    می گفت که تمام وجودش بوی تو را می دهد

     

    برای همین می گفت که تو هم هستی

     

    از چشمانم متنفر بودم

     

    که چرا از همان لحظه اول برایت اشک نریخت

     

    می دونی دیگه نمی خواستم اونها رو باز کنم

     

    ازشون متنفر بودم

     

    آخه می دونی روزی که برای اخرین بار دستت رو روی اونها کشیدی

     

    و گفتی که قطره اشکت بوی عشق می ده

     

    فکر کردم چشمام از خودم عاشق تر هستند

     

    نمی دونم شاید دوامشون تو عشق خیلی بیشتر از سیاوش بوده

     

    شاید چون خیلی دوستت داشتن نتونستن باور کن

     

    شاید هم عزیز معجزه دستهای تو بوده

     

    اره مطمئنم که معجزه دستهای تو بوده

    هیچ وقت تا این اندزه تنها نبودم

     

    تو قامت عشق را با رفتنت شکستی

     

    از وقتی که رفتی خورشید باری من از سمت مشرق طلوع نمی کند

     

    از آن زمان که تو از باغ دلم پرکشیدی دیگری هیچ بهاری به سراغ دلم نیامد

     

    دیگر بلبلان در این باغ شوق آواز خواندن ندارند

     

    دیگر درختان خسته باغ دلم شکوفه نمی آورند

     

    ای عزیز دل

     

    خورشید و زمین و بهار و بلبلان و درختان یکصدا تو را می خواهند

     

    و من خدا را در هنگام هر اذان برای آمدنت دعا می کنم

     

    و زمزمه می کنم

     

    ای بهترین،  زیباترین و عاشق ترینم برگرد

     

    اما تو صدای زمزمه آنها را نمی شنوی قلم در دست گرفتم که بنویسم از تو متنفرم تا

     

    شاید بتوانم به زندگی آنطور که می خواهم ادامه بدهم ولی وقتی به کاغذی که

     

    دستم روی آن بود نگاه کردم دیدم که بی اختیار باز هم نوشته ام دوستت دارم

     

    برگرد ، برگرد که دلم ، قلبم، همه و همه بهانه تو را می گیرند


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • در عشق و جنون و خویش کشی و ارغنون بودگی (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    بی هم نمی توانید بمانید و دنیا به تان سخت گرفته و بی رحمانه می خواهند از هم جدایتان کنند. تا پای جان به هم وفا دارید و قهرمانانه تصمیم دارید از زور عشق عمرتان را تمام کنید، درک می کنم. بروید وسط کوه های بلند، جایی که پای کسی نمی رسد، کف آن دره ی سبزی که تهش ریواس در می آید، زهر هم با خودتان ببرید. هر کدام به آن یکی بگویید که چقدر دوستش دارید، اشک توی چشم هایتان حلقه بزند، بعد تصمیم بگیرید که قبل از خودکشی برای وداع آخر هم آ غو شی کنید. بعد آرام آرام لباس های هم را در آورید با مهر، و لخت دراز بکشید روی زمین کنار هم. بعد که دراز کشیدید، تیغ های بوته های ریواس برود توی بدن های لختتان، خونتان فواره بزند روی هم دیگر، خوارتان ...ییده بشود، جیغ بکشید و اشک بریزید و به ناموس هم دیگر فحش بدهید و با بدبختی خودتان را از خارها جدا کنید و تکه های ممه و د. و. لتان به خارها چسبیده بماند و خاک مالیده بشود روی زخم ها و پستا ن ها و آ لت آش و لاشتان و و لت و پار و خون چکان و اشک ریزان مثل بچه ی آدم برگردید بروید سوار ماشینتان بشوید و برگردید لای دست ننه بابایتان و زخم هایتان چرک کند و دیگر تا آخر عمرتان گ..ه اضافه نخورید.


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • جلسه محاکمه عشق (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    جلسه محاکمه عشق بود 

    و قاضی عقل  ،

    و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود 

    یعنی فراموشی  ،

    قلب تقاضای عفو عشق را داشت 

    ولی همه اعضا با او مخالف بودند 

    قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

    آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی 

    ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی 

    و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید 

    حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

    همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند 

    تنها عقل و قلب در جلسه مادند

    عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند

    ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده 

    چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟

    قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود 

    و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند 

    و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم  .

    پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شود.جلسه محاکمه عشق


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اربعین
    راههای شناخت صفات خدا
    عید سعید فطر
    تأثیر خواندن قرآن بر درمان بیماریهای روانی
    گوشه ای از فواید نماز شب
    نماز شب
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 0 بازدید
    بازدید دیروز: 13
    کل بازدیدها: 124462 بازدید
  •   پیوندهای روزانه
  •   درباره من
  •   لوگوی وبلاگ من
  • گجه لر
  •   ساعت وبلاگ
     

      مطالب بایگانی شده

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من

















  •   آهنگ وبلاگ من