صفحه در حال بارگذاری است!
لطفا کمی صبر کنید...

Please wait ...
Loading by : garabaxt.parsiblog.com

قارا باخت - گجه لر
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
   RSS  Atom  |   خانه |   شناسنامه |   پست الکترونیک |  پارسی بلاگ | یــــاهـو
اوقات شرعی

گجه لر

در عشق و جنون و خویش کشی و ارغنون بودگی (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

بی هم نمی توانید بمانید و دنیا به تان سخت گرفته و بی رحمانه می خواهند از هم جدایتان کنند. تا پای جان به هم وفا دارید و قهرمانانه تصمیم دارید از زور عشق عمرتان را تمام کنید، درک می کنم. بروید وسط کوه های بلند، جایی که پای کسی نمی رسد، کف آن دره ی سبزی که تهش ریواس در می آید، زهر هم با خودتان ببرید. هر کدام به آن یکی بگویید که چقدر دوستش دارید، اشک توی چشم هایتان حلقه بزند، بعد تصمیم بگیرید که قبل از خودکشی برای وداع آخر هم آ غو شی کنید. بعد آرام آرام لباس های هم را در آورید با مهر، و لخت دراز بکشید روی زمین کنار هم. بعد که دراز کشیدید، تیغ های بوته های ریواس برود توی بدن های لختتان، خونتان فواره بزند روی هم دیگر، خوارتان ...ییده بشود، جیغ بکشید و اشک بریزید و به ناموس هم دیگر فحش بدهید و با بدبختی خودتان را از خارها جدا کنید و تکه های ممه و د. و. لتان به خارها چسبیده بماند و خاک مالیده بشود روی زخم ها و پستا ن ها و آ لت آش و لاشتان و و لت و پار و خون چکان و اشک ریزان مثل بچه ی آدم برگردید بروید سوار ماشینتان بشوید و برگردید لای دست ننه بابایتان و زخم هایتان چرک کند و دیگر تا آخر عمرتان گ..ه اضافه نخورید.


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • جلسه محاکمه عشق (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

    جلسه محاکمه عشق بود 

    و قاضی عقل  ،

    و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود 

    یعنی فراموشی  ،

    قلب تقاضای عفو عشق را داشت 

    ولی همه اعضا با او مخالف بودند 

    قلب شروع کرد به طرفداری از عشق

    آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی 

    ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی 

    و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید 

    حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟

    همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند 

    تنها عقل و قلب در جلسه مادند

    عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند

    ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده 

    چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟

    قلب نالید:که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود 

    و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند 

    و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم  .

    پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شود.جلسه محاکمه عشق


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • الو .... الو .... خونه خدا اونجاست!؟ (سه شنبه 87/6/19 ساعت 9:40 صبح)

     

     

    الو … الو… سلام

    کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟

    مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟

    پس چرا کسی جواب نمیده؟

    (یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس ).بله با کی کار داری کوچولو؟

    خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده.

    بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خدایی ؟من با خدا کار دارم …

    هر چی میخوای به من بگو قول میدم به خدا بگم .

    صدای بغض آلودش آهسته گفت یعنی خدام منو دوست نداره؟؟؟؟

    (فرشته ساکت بود .بعد از مکثی نه چندان طولانی:)نه خدا خیلی دوستت داره.مگه کسی میتونه تو رو دوست نداشته باشه؟

    (بلور اشکی که در چشمانش حلقه زده بود با فشار بغض شکست و بر روی گونه اش غلطید وباهمان بغض گفت :)

    اصلا اگه نگی خدا باهام حرف بزنه گریه میکنما…

    بعد از چند لحظه هیاهوی سکوت ؛

    بگو زیبا بگو .هر آنچه را که بر دل کوچکت سنگینی میکند بگو..

    دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد.

     وگفت:خدا جون خدای مهربون،خدای قشنگم میخواستم بهت بگم تو رو خدا نذار بزرگ شم تو رو خدا…

    چرا ؟

    این مخالف تقدیره .چرا دوست نداری بزرگ بشی؟

    آخه خدا من خیلی تو رو دوست دارم قد مامانم ،ده تا دوستت دارم .

    اگه بزرگ شم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم؟

    نکنه یادم بره که یه روزی بهت زنگ زدم ؟

    نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم؟

    مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.                           

    مثل بقیه که بزرگن و فکر میکنن من الکی میگم با تو دوستم .

    مگه ما باهم دوست نیستیم؟ پس چرا کسی حرفمو باور نمیکنه ؟

    خدا چرا بزرگا حرفاشون سخت سخته؟

    مگه اینطوری نمی شه باهات حرف زد…؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    (خدا پس از تمام شدن گریه های کودک:)

    آدم ،محبوب ترین مخلوق من.. چه زود خاطراتش رو به ازای بزرگ شدن فراموش میکنه…

    کاش همه مثل تو به جای خواسته های عجیب من رو از خودم طلب میکردند تا تمام دنیا در دستشان جا میگرفت.

    کاش همه مثل تو مرا برای خودم ونه برای خودخواهی شان میخواستند .

    دنیا برای تو کوچک است …

    بیا تا برای همیشه کوچک بمانی وهرگز بزرگ نشوی…

    کودک کنار گوشی تلفن،درحالی که لبخندبرلب داشت در آغوش خدا به خواب فرو رفت.


  • نویسنده: قارا باخت

  • لطف دیگران( )

  • <      1   2   3   4      

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    اربعین
    راههای شناخت صفات خدا
    عید سعید فطر
    تأثیر خواندن قرآن بر درمان بیماریهای روانی
    گوشه ای از فواید نماز شب
    نماز شب
    [عناوین آرشیوشده]
  •   بازدیدهای این وبلاگ
  • امروز: 33 بازدید
    بازدید دیروز: 25
    کل بازدیدها: 125585 بازدید
  •   پیوندهای روزانه
  •   درباره من
  •   لوگوی وبلاگ من
  • گجه لر
  •   ساعت وبلاگ
     

      مطالب بایگانی شده

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  

  •  لینک دوستان من

  •  لوگوی دوستان من

















  •   آهنگ وبلاگ من